پیش به سوی موفقیت

پیش به سوی موفقیت

زندگی زیباست به شرط انکه با چشمی زیبا به آن بنگریم و از لحظه لحظه آن لذت ببریم

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

۲۴ مطلب در آذر ۱۳۹۲ ثبت شده است

۲۳
آذر
۹۲

 در برابر هر چیز مقاوت کنید , بیشتر پافشاری می کند , یعنی هر چه را با تمام و جود نخواهید ... 


آن را بیشتر و بیشتر به سوی خود جذب میکنید .!


بنابرین با تمام وجوددد نیروی "شور و هیجان" خود را ,بر روی" آن چه می خواهید" بگذارید...


تا آن را در بهترین زمان و مناسب ترین وجه به سمت خود بکشانید .


ملکه ذهنتان کنید : 


"تمرکز" , "خلق کردن" است ...


و "تمرکز همراه با عواطف"..؛ "قدرت خلق" کردن است ...!

  • ....
۱۹
آذر
۹۲

مراقبه حالتی از بی ذهنی است. نه در کانون ذهن است نه در پیرامون آن. اصلا در ذهن نیست. تماشا کردن ذهن از بیرون است. این همان معنای دقیق شور و سرمستی است. خارج ایستادن از ذهن عین شور و سرمستی است. این همان مراقبه است. تو تنها یک تماشاگر هستی نه یک مداخله گر و نه هویت یابنده با ذهن. به این می ماند که در سکوت زیر سایه درختی نشسته ای و به رفت و آمدها می نگری. اینکه چه کسی می گذرد مهم نیست. فقط آنچه را که روی می دهد، بدون ابرازعلاقه یا بی علاقگی، بدون دفاع کردن یا محکوم کردن، بدون هیچ قضاوتی، تماشا می کنی. آنگاه که بتوانی ذهن را بدون محکوم کردن یا تحسین آن و بدون گفتن اینکه « این خوب است » و « آن بد است » تماشا کنی، آنگاه که بتوانی در سکوتی ژرف تماشاگر ذهن باشی، این همان مراقبه است. در خلال مراقبه، ذهن ناپدید می شود و آرام آرام دورتر می شود. آرام آرام تنها صدایی را می شنوی که از دوردست می آید. ناگهان لحظه ای فرا می رسد که دیگر ذهنی نیست. ذهن رنگ باخته است. ذهن پژمرده است. و آنگاه که ذهنی وجود نداشته باشد و تو بدون ذهن باشی، رایحه ای دلنواز پراکنده می شود. تو به خانه می رسی. به شکوفایی می رسی. هزاران گلبرگ وجودت شکوفا می شوند. رایحه دلنوازت را در هستی می پراکنی. و این همان عبادت است. این تنها هدیه ای است که می توانیم به هستی بدهیم و تنها هدیه ای است که هستی می تواند از ما بپذیرد.

  • ....
۱۹
آذر
۹۲

تمرین‌های کاربردی: تمرینی برای متوقف کردن گفت‌و‌گوی درونی

------------------------------------------------------------------------
از نگاه دون‌خوان ماتوس، ما شب و روز در حال گفت‌و‌گو با خودمان هستیم و لحظه‌ای آسایش نداریم. این گفت‌و‌گوی درونی تا زمان مرگ همراه ماست و هر لحظه در حال تجدید آن هستیم. دنیای ما بر اساس این گفت‌و‌گوهای درونی برپاست. اگر حتی برای چند ثانیه بتوانیم این گفت و گوها را متوقف کنیم، دنیا فرو می‌ریزد و قلمروهای دیگر ادراک از سایه به در می آیند. مسیر زندگی‌ را نیز بر اساس این گفت‌و‌گوها انتخاب می‌کنیم. 

برای رسیدن به سکوت درونی و رویاروی شدن با قلمروهای دیگر ادراک، باید، این گفت‌و‌گوی درونی را متوقف کنیم تا دنیایی که بر اساس آن استوار گشته فرو بریزد. تمرینی که در ادامه ذکر می شود راهی است برای کم کردن گفت‌و‌گوی درونی و رسیدن به مرحله‌ی سکوت درون. چرا که متوقف کردن گفت‌و‌گوی درونی نیاز با سال‌ها تمرین دارد. به عبارتی دیگر، این تمرین گامی کوچک در راستای هدفی بزرگ یعنی متوقف کردن گفت‌وگوی درونی است. اگر کسی به ما بگوید با نیم ساعت مراقبه و یکجا نشستن و تمرین تنفسی، به مرحله‌ی سکوت درون می‌رسیم مسلما به ریش ما خندیده است. مرحله‌ی سکوت درونی در لحظه‌لحظه‌ی زندگی ما باید تداوم بیابد‌، نه اینکه نیم ساعت ذهنمان آسوده باشد و در طول روز مثل دیگ آب جوشان باشد. 

هر چند می‌توانم چند صفحه در مورد این تمرین توضیح داده و چنان پیچ و تاب بدهم که یک هفته فقط مراحل تمرین را نتوانید از بر شوید اما بگذارید اول از خودم شروع کنم و تمرین یاد شده را در نهایت اختصار توضیح بدهم. سادگی تمرین به معنای ناکارآمدی تمرین نیست. هر چقدر از پیچیدگی ذهن دور باشیم آسان‌تر به سکوت درونی میرسیم. 

همین الان در حال انجام چه کاری هستید؟ این متن را می‌خوانید و شاید چند دقیقه ذهنتان درگیر این تمرین شود، بدون اینکه تمرین یاد شده را انجام دهید. بعد صفحه و گروه و مطلب و مقاله و فیلم دیگری می‌بینید و باز هم درگیری پشت درگیری. تا اینجا فقط درگیری‌تان در دنیای مجازی است. درگیری‌های شغلی، زناشویی، ورزشی، درسی و صدها مورد دیگر به کنار. به عبارت دیگر آسایشی نداریم و هر لحظه در حال تجدید گفت‌و‌گوی درونی هستیم. 

نحوه‌ی تمرین: بیاییم از همین الان با خودمان عهد ببنیدیم که تا یک هفته تا یک ماه، تا یک سال و حتی اگر شد یک ساعت هر گونه نظر، بحث، کامنت، گفت‌و‌گو، تعریف و تمجید را نهایتا در دو جمله عنوان کنیم. هم در دنیای واقعی و هم در دنیای مجازی و اینترنت و فیسبوک. یعنی باید سعی کنیم حرف‌هایمان را در کوتاه‌ترین، موجزترین و خلاصه‌ترین شکل بیان کنیم. شاید فکر کنیم در موقع نوشتن کامنت‌ها، درگیری ذهنی نداریم. ما چه حرف بزنیم چه حرف نزنیم همیشه در حال گفت‌و‌گو با خودمان هستیم. هیچ گاه ترمزی برای متوقف کردن جریان افکار در ذهنمان تعبیه نکردیم. 

هر چه کمتر با خودمان حرف بزنیم، گفت‌و‌گوی ذهنی کمتر شده و آسان‌تر می‌توانیم آن‌ها را متوقف کنیم. وقتی سعی می‌کنیم گزیده، مختصر و موجز حرف بزنیم گاهی افکار و اندیشه‌های خلاقانه به ذهن می‌رسند. چون فکر کردن به یک موضوع نوعی مراقبه به شمار می‌آید. بیشتر مانتراهای شرقی بر اساس تمرکز روی یک سنبل، حرف، جمله و عبارت بنا شده‌اند. اینکه دم به دم مطالب جدید بخوانیم نه به دانش ما اضافه می‌شود و نه به آگاهی ما. ذهن ما سطل زباله نیست که هر چیزی را در آن تلبنار کنیم. این جملات موجز و فشرده را اگر در جایی یادداشت کنید بهتر است. شاید بعدها توانستید کتابی از گزین‌گویه‌های خودتان منتشر کنید. 

برای شروع درباره‌ی همین تمرین یا درباره‌ی هرچیزی مثل عرفان، شمنیزم، خدا، عقاب و مفاهیم دیگر یکی دو جمله بسازید و در کامنت عنوان کنید. این فقط برای شروع است. یعنی با این کار قصد خودتان را مبنی بر استوار بودن بر عهدتان اعلام می‌کنید. سعی کنید به همین جملاتی که در طول روز در گفت‌و‌گوها، در فیسبوک و در روابط با دیگران استفاده می‌کنید اندیشه کرده و از پریشانی و درگیری های فراوان ذهنی کم کنید. 

امیدوارم نکته را گرفته باشد. یعنی برای متوقف کردن گفت‌و‌گوی درونی در ابتدا باید ذهن، فکر، اندیشه و تمرکزمان به جای توجه به هزاران مسیر به سمت یک مسیر هدایت شود. مسیر که مشخص شد، آسان‌تر می‌توان گفت‌و‌گوی درونی را به صورت کامل متوقف کرد و به سکوت درون رسید. کسی که چندین شغل دارد مسلما رسیدن به موفقیت برایش خیلی دشوارتر است از کسی که فقط یک شغل دارد. این تمرین در همین راستاست. اگه بتواند ذهنمان رابه سمت یک مسیر هدایت کند، نتایج تمرین به دست آمده است. 

سرشار از اقتدار باشید 
مصطفی نصیری

برگرفته از پیج: کارلوس کاستاندا

  • ....
۱۹
آذر
۹۲

تا به حال توجه کردی به اینکه کدام دردناک تر است؟

وقتی چیزی را می گویی و بعداً آرزو می کنی کاش نمی گفتی، یا وقتی چیزی را نمی گویی، و بعداً آرزو می کنی ای کاش می گفتی.
---------------------------------------------

به نظر من درد شان تفاوت چندانی ندارد. در واقع وقتی در حال «بازبینی قضاوت گرانه»ی تصاویر ذهنی گذشته هستی، خودت را درگیر چرخه ای باطل و غیر واقعی از آرزوهای دردناک و در پی آن، تلاش هایی بی فرجام برای رسیدن به حکم ایده آلی می کنی که فقط برای همان موقعیت در گذشته حقیقت داشت. واقعیت هر موجودی در بردار زمانی طول حیاتش، فقط یک لحظه است: حال! و لحظه حال قابل قضاوت نیست چون تکرار نمی شود. بنابراین هر بار در پی یک آرزوی دردناک در باب گذشته، بطور ضمنی به این حقیقت هم آگاه می شوی که برای اصلاح گذشته کاری از دستت ساخته نیست و این نیز به نوبۀ خود واقعیت دردناکیست!

دنیای ذهن، فضای ادراک داده هاست و مثل پلی، داده های دنیای درون و دنیای بیرون را به هم متصل می کند. وقتی مراقب عملکرد ذهن و صحت تمرکز توجه اش بر واقعیت نباشی، گردابی از تصاویر در ذهنت ایجاد می شود و توجه تو را از ادامۀ واقعیت زندگی خودت دور می کند: پل خراب میشود و هر چه بیشتر سعی کنی انگاره های ذهنی دریافت شده از واقعیت های عینی را برای خودت تفسیر و تأویل و قضاوت کنی، زمانهای بیشتری را در دنیای قضاوت های احتمالی و معانی انتزاعی سپری می کنی. شناختی که فرد به مرور زمان از دنیا پیدا می کند به واقعیت روانی وی تبدیل می شود و دنیای روانی فردی که بر پایۀ احتمالات و حدس های مطلوب و تفاسیر و برداشت های سلیقه ای ساخته شود، رفته رفته شخصی تر و ناملموس تر از واقعیت دنیای واحدی می شود که در لحظه حال رخ می دهد. بدین ترتیب، انسان های بیشتری نمی فهمندت و انسان های بیشتری را نمی فهمی و کم کم به سوء تفاهمات جدی تری با انسان ها و عزیزانت دچار می شوی. با دوستانت، با همسرت، با بچه هایت و با مردم شهر و کشورت دیگر حرف مشترکی برای گفت و گو پیدا نمی کنی. چیزی که انسان های دیگر را خوشحال می کند برای تو بی معنی و نامفهوم به نظر می آید و روزی که دیگر کسی همراه با تو به موضوع واحدی نخندید، بدان که ذهنت در حال غرق شدن در همان گرداب تصاویری است که اکنون دیگر به یک تصویر غیر واقعی واحد و جامع تبدیل شده و رفته رفته از اعماق ذهن به سر حد واقعیت رسیده است. فرافکنی این تصویر به دنیای واقعی مثل تجربۀ دیدن اژدهایی در یک کابوس شبانه است که بار ها تو را می بلعد و تو هر بار درد این بلعیده شدن را ادراک می کنی ولی از خواب بیدار نمیشوی.

  • ....
۱۸
آذر
۹۲

"تمرین بی‌عملی به زبان ساده و خودمانی"
اگر کارورز شمنیزم یا سالکی هستی که به علوم باطنی علاقه داری، باید در طی روز یک وقتی را برای تمرین و عمل‌گرایی در نظر بگیری تا ذهن و فکر و تمرکزت به هدفی که داری یعنی آزادی و بی عیب و نقصی متمرکز شود. خوب یک کارورز شمنیزم تمرین‌های زیادی برای انجام دادن دارد. از حرکات جادویی یا تنسگریتی گرفته تا روش‌های پیاده‌روی و تمرین‌های سکوت درون و مرور دوباره و غیره. بیایید اصلا فرض بگیریم که هیچ کدام از این تمرین‌ها را نمی‌توانید انجام بدهید و اصلا وقتی برای این‌کارها ندارید. یعنی اصلا نمی‌توانید عمل کنید. همه‌ی درها بسته هست و هیچ راهی نیست. 

خوب الان داری چه کار می‌کنی؟ داری این پستم را می‌خوانی و چند ثانیه بعد پستی دیگر و مطلبی دیگر از صفحه‌ها و گروه‌های مختلف و همینطور ادامه می‌دهی و سر آخر ممکن است سرسام بگیری و لعنتی هم به فیسبوک و زاکربرگ بفرستی که اینقدر باعث درگیری ذهنیت شده‌اند. شاید هم‌زمان در حال انجام دو تا کار هستی. 

وقتی برای عمل نداری و نمی‌توانی دست به عمل بزنی؟ خوب دست به عمل نزن. بی‌عملی را پیشه‌ی خودت کن. بزار پیچیده‌اش نکنیم و خودمان را با لغات و مفاهیم شمنیزم در مورد بی عملی سرگرم نکنیم و اسیر بازی‌های ذهنی و کلمات نشویم. بزارید ساده توضیح بدهم که بی عملی چه هست و چطور می‌شود از لحظه‌لحظه‌ی زندگی برای سلوک استفاده کرد.

این پستی که الان در حال خواندش هستید را دوباره بخوانید. این بار از آخر به اول. یعنی بر عکس بخوانید. اگر تبلت یا موبایل دارید آن‌ها را 360 درجه بچرخانید تا کلمات کاملا برعکس شوند. صاف و مستقیم روی صندلی نشسته‌اید. این وضعیت را تغییر بدهید. 90 درجه بچرخید و با گوشه‌ی چشم مطالب را بخوانید. بایستید و ایستاده مطالب را بخوانید. هزاران روش می‌توانید ابداع کنید. 

هر کاری که خلاف عادت‌های معمول زندگیتان باشد می‌شود بی عملی. فرض کنید ساعت 10 صبح هست و مثل ساعت کوک شده‌اید که این وقت روز صبحانه بخورید و ساعت 2 بعد از ظهر ناهار. این وضع رو تغییر بدهید. عادت‌ها رو بشکنید و مثل آدم ماشینی نباشید. همین پستی که فرستادم را روی یک کاغذی بر عکس بنویسید. این بار نه با خودکار یا مداد بلکه با انگشتتان بنویسید. سخت شده نه؟ 

نکته را گرفتید؟ بی عملی هم یه جور عمل هست. پس فکر نکیند حتما باید اتاقی برای تمرین داشته باشید و همه چیز آماده و مهیا باشه تا مثلا بتوانید 20 دقیقه مراقبه کنید. من فقط یک مثال ساده از لحظات مرده‌ی زندگی در فیسبوک زدم. این کار را می‌توانید در لحظه لحظه‌ی زندگی‌ خودتان اجرا کنید. 

شاید بر هم زدن خیلی از عادت‌های معمول زندگی‌تان، عکس‌العمل یا کنجکاوی اطرافیان و مردم را در پی داشته باشد. مثلا در خیابان به جای مستقیم راه رفتن می‌خواهید بر عکس راه بروید. خوب مسلما خیلی از مردم ممکن هست شما را دیوانه بپندارند. خوب چه اهمیتی دارد؟ آن‌ها هم اسیر عادت‌ها هستند. مزیت تو این است که می‌دانی و آگاهی که داری چه کاری انجام می‌دهی و آن‌ها حتی نمی‌دانند که در حال راه رفتن هستند.

بی عملی در ساده‌ترین تعریف یعنی شکستن عادت‌های معمول زندگی و گسترش آگاهی در لحظه‌لحظه‌ی زندگی. انرژی و اقتداری که بی عملی به دنبال خود دارد مثال زدنی است. همین الان شروع کنید و نتیجه را ببینید. 

سرشار از اقتدار باشید 

برگرفته از پیج کارلوس کاستاندا (Carlos Castaneda)

  • ....
۱۸
آذر
۹۲

مشاهدات آزمایشگاهی نشان‌‌داده‌‌است افکار بشر می‌‌تواند بر حوادث کوانتومی تأثیر‌‌بگذارد و در این میان مراقبه‌‌کنندگان بیشترین تأثیر را دارند. (جف نِنارلا/اپک‌تایمز)
------------------------------------------------------------------
در فیزیک کوانتوم یکی از دیرینه‌ترین اسرار شناخته‌شده، آزمایش دوشکاف است که فیزیکدان نامی، ریچارد فیمن از آن به عنوان “تنها راز” باقی‌مانده یاد‌می‌کند.

خوب چه رمز و رازی در آن وجود‌دارد؟
این امر نیاز به یک مقدمه‌چینی دارد: اگر درون یک جعبه‌ی تراکم نور، از یک شکاف به یک پرده‌ی عکاسی، باریکه‌های فوتون‌ (واحد شدت نور) بتابانیم، الگویی خواهید‌دید که در آن تاریک‌ترین بخش، مرکز صفحه خواهد‌بود و هر چه‌قدر به‌سمت لبه‌های صفحه بروید تاریکی ضعیف‌تر می‌شود. به‌طور کلی انتظار‌می‌رود که نور به مرکز صفحه برخورد‌کند و مابقی فوتون‌ها به درجات مختلف منکسر‌ و به سمت‌های پیش‌بینی‌شده منحرف‌شوند.

اگر دستگاه را عوض‌کنید و شکاف دیگری ایجادکنید و دوباره فوتون‌هایی به آن بتابانیم، اکنون الگویی تداخلی خواهید‌داشت- نوارهای متناوب سفید و سیاه. آنچه‌که روی‌می‌دهد این است که نور در مسیر رسیدن به صفحه‌ی عکاسی مانند موج عمل‌کرده و دو باریکه‌ی نور با یکدیگر تداخل‌پیدا‌می‌کنند. باریکه‌های نور در بعضی نقاط همدیگر را تقویت و در بعضی نقاط هم را حذف‌می‌کنند.
نکته‌ی جالب این است که اگر هر بار یک فوتون را به این ابزار بتابانید اما ندانید که به کدام شکاف تابانده‌شده، باز هم همان الگوی تداخلی را خواهید‌داشت!
اما اگر در هر بار تابش فوتون بدانید که از کدام شکاف می‌گذرد، مانند زمانی که تنها یک شکاف وجود‌دارد، در دو محل مختلف دو خوشه‌ی نور ایجاد‌خواهد‌شد.
چندین توضیح تئوری برای تفسیر این معمّا ارائه‌شده‌است، برخی از این توضیحات می‌گویند که عمل مشاهده توسط ذهن آگاه نقش تعیین‌کننده‌ای را ایفا‌می‌کند. در واقع عمل مشاهده، باعث تغییر وضعیت ماده در سطح کوانتومی می‌شود.
شاید دلیل این بحث، هم‌خوانی‌نداشتن آن با دیدگاه‌های علمی متداول است. برطبق دیدگاه علمی متداول، ماده و انرژی دو جزء مقدماتی و اولیه هستند و حس آگاهی (هوشیاری) کم و بیش چیزی فراتر از آن‌هاست و هیچ ربطی به اجزاء تشکیل‌دهنده‌ی جهان ندارد. اگر ذهن مانند ماده، بنیادی نباشد، چطور می‌تواند در سطح کوانتومی بر ماده تأثیر گذارد؟
اشکالاتی در خصوص دیدگاه اولیه‌بودن ماده و ثانویه‌بودن حس آگاهی وجود دارد اما شاید بهترین راه برای اثبات این موضوع، به‌جای بحث‌های فلسفی انجام آزمایش باشد. (با این‌همه یک چنین بحث‌های فلسفی‌ای، از زمان‌های بسیار بسیار دوری درجریان‌بوده‌است.)
اما اگر از طریق آزمایش اثبات‌شود که حس آگاهی و هوشیاری می‌تواند نتایج آزمایش دو شکاف را تحت‌الشعاع‌قرار‌دهد، آن وقت چه؟

شواهد آزمایشگاهی
دین رادین و همکارانش برای اثبات این موضوع به انجام مجموعه‌ای ‌از آزمایش‌ها پرداختند.
در ابتدا شرکت‌کنندگان در این آزمایش با مشاهده‌ی یک انیمیشن ۵ دقیقه‌ای با نحوه‌ی انجام آن آشنا‌شدند، سپس آن‌ها را در یک اتاق فولادی که به لحاظ الکتریکی محافظت‌شده‌بود، واردکردند و از آن‌ها خواستند در فاصله‌ی چند متری دستگاه دو شکاف بنشینند و براساس دستورالعمل سعی‌کنند زمانی که به آن‌ها علامت‌داده‌شد بر اشعه‌های نور تأثیر‌گذارند.
در طول نوبت‌های تخصیص‌داده‌شده که به‌طور اتفاقی از ۱۵ تا ۳۰ ثانیه بود، از شرکت‌کنندگان خواسته‌می‌شد که یا در حالت آرامش قرارگیرند و یا بر دستگاه تأثیر‌گذارند. هر نوبت بدون درنظرگرفتن مدت زمان آموزش، حدود ۱۵ دقیقه طول‌کشید.
رادین و همکارانش متوجه‌شدند که در طول این نوبت‌ها، زمانی‌که به شرکت‌کنندگان گفته‌می‌شد که حواس خود را متوجه دستگاه کنند، در مقایسه با زمان فعال‌بودن دستگاه بدون دخالت شرکت‌کنندگان، الگوی تداخلی به‌طور چشم‌گیری کاهش‌پیدا‌می‌کرد. این امر بیش‌تر مثل آگاهی‌داشتن نسبت به اینکه نور از کدام شکاف عبور‌می‌کند، بود.
این آزمایش‌ها با عوامل مختلفی مثل حفاظ الکتریکی، دما و ارتعاش کنترل‌می‌شد اما هیچ‌یک از آن‌ها نتوانستند نتایج متفاوت به‌دست‌آمده را توضیح‌دهند: تمرکز حواس بر الگوی نور تأثیر‌می‌گذارد.
و تمرکز هرچه بهتر فرد، مؤلفه‌ی مهم و تأثیرگذاری بر روند آزمایش خواهد‌بود. تجربه‌ی شرکت‌کنندگان در مراقبه‌، در اینکه آیا می‌توانند الگو را تحت تأثیر قرار‌دهند یا نه، مؤثراست- به‌لحاظ آماری کسانی که در حد معمول هم مراقبه‌نمی‌کردند، نتوانستند بر روند نتایج آزمایش تأثیر قابل ملاحظه‌ای داشته‌باشند.
به دلایل نامشخص کسانی که به‌طور مرتب مراقبه‌می‌کنند، می‌توانند بیش‌از یک اثر بر این پدیده‌ی کوانتومی داشته‌باشند.
این موضوع سؤالات جدید دیگری ایجاد‌می‌کند: چگونه تمرکز حواس می‌تواند بر پدیده‌های مختلف اثر‌گذارد؟ آیا استادان مراقبه متفاوت از مردم عادی هستند و یا اینکه عمل مدیتیشن خود این‌گونه تأثیراتی ایجاد‌می‌کند؟ اگر موضوع میزان تمرین در تمرکز است، پس دقیقاً چگونه مراقبه می‌تواند چنین قابلیتی را ایجاد‌کند؟
صرف‌نظر از پاسخ به این پرسش‌ها، این شش آزمایش، شواهد آماری محکمی را مبنی‌براین‌که مراقبه‌کنندگان قادر به اثرگذاری بر رویدادهای کوانتومی هستند، نشان‌داد. برای ‌دستیابی تصادفی به چنین نتایجی باید مجموعه‌ای از آزمایشهای مشابه را به میزان ۱۵۰۰۰۰ بار اجرا‌کرد. اما در بسیاری از مطالعات روان‌شناسی، اگر به‌طور تصادفی در هر ۲۰ بار آزمایش به یک نتیجه‌ی خاص دست‌یابید، آن نتیجه‌ قابل قبول درنظر‌گرفته‌می‌شود.
رادین و همکارانش این مسئله را آزمایش‌کردند که آیا ممکن‌است تغییرات در خاصیت مغناطیسی زمین مسبب به‌وجود‌آمدن این‌گونه نتایج شده‌باشند یا خیر زیرا مطالعات قبلی نشان‌داده‌است که این‌گونه نوسانات مغناطیسی با پدیده‌های مختلفی که در ارتباط با رفتار انسان هستند مثل فعالیت بازار بورس، خودکشی، سلامت قلب و همچنین عملکردهای متفاوت ادراک فراحسی ربط‌ دارند.
آن‌ها دریافتند که نتایج این آزمایشها را نمی‌توان با این‌گونه تغییرات توضیح‌داد اما این تغییرات بر میزان قوی‌بودن تأثیرات دخالت‌دارند. بنابراین اینکه تأثیرات مغناطیسی زمین و تأثیراتی که در آزمایش دوشکاف ایجاد‌شد، واقعی‌هستند یا نه، نیاز به آزمایش و اثبات بیشتری دارد.

این مطالعه در ژوئن ۲۰۱۳ در مقالات فیزیک منتشر‌شد.

منبع اپک تایمز

  • ....
۱۸
آذر
۹۲

ذهن را فقط خود ذهن می تواند کنترل کند. مشکلات ذهن را خود ذهن بوجود می آورد. وسایل مصنوعی کارساز نبوده و حیله یا روش زیرکانه موثر نیست و راه میانبری وجود ندارد و فقط کار صبورانه و سنجیده و سیستماتیک جواب می دهد. ایجاد حال و هوای درونی مطلوب و داشتن روابط انسانی ضروری است (پذیرش واقعیت ها-درک زوال پذیری و قوانین طبیعت و درک اینکه حاصل اعمال خود هستیم). هر چه ذهن خالص تر باشد کنترل آن آسانتر است. غذای سالم به خالص شدن ذهن کمک می کند. همچنین همنشینی با پاکان کار ما را راحت تر می کند. نا آرامی ها و فشارهای روانی ومشکلات ذهنی تنها یک ریشه دارند وآن هویت دروغین یافتن خود حقیقی و نه خود است که منجر به بروز تصور من و مال من می شود. فقط ذهن حقیقت گراست که می تواند کنترل شود. از یوگا و مدیتیشن می توان کمک شایانی برای کنترل ذهن گرفت. خصلت شاد شدن از شادی دیگران محیط روانی بسیار دلنشینی را بوجود می آورد که در آن صفات بد مانند حسادت راه به جایی نمی برند.

وابستگی های ما نیرومند ترین موانع کنترل ذهن هستند. هنگامیکه برطرف شوند اوهام نیز به سهولت ما را ترک می کنند و بصیرت حاصل می شود.(زدودن غبار). با غیر واقعی دانستن محسوسات می توان به ماورای آنها رفت و به رهایی رسید. با تشخیص خوب بین خیر وشر و عادت به آن از آشفتگی های ذهنی ناشی از اشتباه- عجله و حماقت رها خواهیم شد.
کنترل ذهن مانند رام کردن اسب است که نیاز به تربیت دارد.ساده ترین روش اینست که آرام بنشینیم و بگذاریم ذهن هر کجا که می خواهد برود. سپس اینطور فکر کنیم که من ناظری هستم که جریان ذهن را تماشا می کنم. من ذهن نیستم. وقتی حواس با محسوساتشان تماس حاصل نمی کنند و از طبیعت ذهن کنترل شده پیروی می کنندُ حالتی پیش می آید که به آن پراتیاهارا می گویند. این یعنی تسلط بر حواس-افکار و عواطف که هر فردی استعداد پرورش آنرا دارد. حتی اگر فرد خردمند به محسوسات خود اشتیاق داشته باشد فراموشکاری او را با امیال شیطانی آزار خواهد داد.پس همه محتاج تمرین و تکرار هستند.

هرگاه ذهن در وضعیتی آشفته قرار داشته باشد تنفس ما تندتر و نامنظم تر می شود پس با منظم کردن تنفس و تمرین تنفس عمیق می توانیم به وضعیتم مطلوبی از ذهن برسیم. برای کنترل ذهن اشتغال سالم ذهن ضرورت دارد زیرا مغز بیکار کارگاه شیطان است. پس ذهن را باید با افکار متعالی و الهامات اصیل تغذیه کرد. پندار بیهوده از بی دقتی در مورد طبیعت واقعی خویش ناشی می شود و بدنبال آن منیت و سپس اسارت و بدبختی فرا می رسد. برای بی اثر کردن یک خیال به یک خیال دیگر نیاز داریم یعنی یک خیال صحیح که بطور مناسب پرورانده شده باشد. خالص ترین تخیلات اندیشه خداست. هر چه بیشتر به خدا بپیوندیم دردسر ما با ذهن کمتر می شود. مدیتیشن بر خدا موثرترین راه کنترل ذهن است. ذهن باید به چیزی اتصال پیدا کند که نه تنها خودش خالص باشد بلکه بتواند ذهن را نیز با خودش خالص سازد. بدون کنترل ذهن ناخودآگاه نمی توانیم به کنترل ذهن برسیم. ذهن ناخودآگاه مانند زیرزمین خانه است که باید تمیز شود. یکی از راههای تمیز کردن آن ریختن افکار پاک به داخل آنست و بگذاریم تا اعماق آن پائین روند.

مایستر اکهارت عارف آلمانی می گوید: ابدیت در دل لحظه حال است. باید به وضوح دریابیم که هر لحظه ای فقط همین زمان حال است. اگر مواظب این لحظه باشیم مواظب سراسر آینده خود نیز بوده ایم. شعار معنوی: خوب بودن و حقیقتا با اخلاق بودن و تسلط بر خود و احساس خود فقط برای لحظه حال. چه زمانی غیر از این لحظه حال وجود دارد که نگران آن باشیم؟ ساده ترین و مطمئن ترین روش کنترل ذهن عشق به خداست. ارزش کنترل ذهن در اینست که ما را بسوی آگاهی کیهانی یعنی بالاترین سعادت هدایت می کند. 

بر گرفته از کتاب چکیده تعالیم فرزانگان هند.

  • ....
۱۸
آذر
۹۲

پرانا و کاربردهای آن: پرانا تمامی انرژی‌های ذهنی و جسمی را نمایان می‌سازد. با انجام فعالیت‌های گوناگون، پرانا از بین رفته و مجدداً از طریق هوا و غذا، جذب می‌گردد. انجام مرتب تمرینات تنفسی، افزایش پرانا را در بدن باعث شده و شخص را قادر می‌سازد با انجام تکنیک‌های نسبت به انتقال آن به افراد دیگر برای شفادهی بیماران اقدام نماید. جذب ماده حیات یا همان پرانا تنها از طریق آگاهی بر روی تنفس امکان‌پذیر است.

رابطه پرانا با تمرکز: هر چقدر پرانا را از طریق تمرینات تنفسی بیشتر جذب کنیم تمرکز و بودن در لحظه بیشتر شده، و در نهایت منجر به افزایش تمرکز فکر می‌گردد. 
جذب پرانا در بدن از طریق ”نادی‌ها“ یا کانال‌های عبور انرژی انجام می‌گیرد، ۳ کانال اصلی عبور پرانا در بدن وجود دارد که عبارتند از: ”پینگالا یا خورشید“، ”آیدا یا ماه“ و ”سوشومنا یا کانال اصلی“.
انرژی‌های گرم از سمت راست بدن و از طریق کانال ”پینگالا“ جریان پیدا می‌کند، انرژی‌های سرد بدن از سمت چپ و از طریق کانال آیدا به‌حرکت در می‌آید در انتهای ستون‌فقرات نیرو یا انرژی عظیمی به نام کندالینی شاکتی وجود دارد که آن‌را به‌صورت مار خفته‌ای تشبیه کرده‌اند. این انرژی از طریق کانال سوشومنا که در امتداد ستون‌فقرات قرار دارد به‌تدریج به حرکت درآمده و از ۷ چاکرا که از انتهای ستون‌فقرات شروع و به تاج سر ختم می‌شود عبور کرده و فرد را به فرا آگاهی می‌رساند.

  • ....
۱۸
آذر
۹۲

تمرینات یوگا ، غده هیپوفیز زیر مغز را که مرکز کنترل نظام ترشحات درونی یا هورمونهای درونریز است تحریک میکند. صاحبنظران یوگا تأکید میکنند که تنفس اساس کل زندگی انسان است. نه تنها به این دلیل که اکسیژن به بدن میرساند، بلکه همچنین به این خاطر که شبکه عصبی خودکار را تنظیم و تقویت میکند و به آن انرژی حیاتی میدهد. اما آنچه از آثار یوگا بر ذهن و تن آدمی خیلی جالب است تغییر امواج مغزی است.

  • ....
۱۸
آذر
۹۲

برای‌ بررسی‌ مفهوم‌ چرخة‌ کارما طرق‌ مختلفی وجود دارد. ممکن‌ است ‌چرخه‌ای‌ میان‌ افراد وجود داشته‌ باشد که A در آن‌ B را داخل‌ می‌نماید و در طول‌ زندگی‌ بعدی‌ B ، A را به‌ آن‌ وارد ‌کند. آنها به‌ ارتباط‌ خود در قالب‌ این‌ چرخه‌ انرژی‌ ادامه‌ می‌دهند که‌ آنها را بارها و بارها برای‌ ارتباط‌ داشتن‌ با یکدیگر به‌ عقب‌ می‌راند، تا زمانی‌ که‌ یکی‌ از افراد از آنچه‌ در حال‌ وقوع است‌ آگاه‌ شده و به‌ انتخاب‌ خود انرژی‌اش‌ را از تأثیر این‌ چرخه‌ دور نگاه‌ داشته‌ و آن‌ را به‌ اهداف‌ و مصارف‌ دیگر میرساند. 

گاهی‌ اوقات‌ این‌ چرخه‌ به‌ صورت‌ ارتباط‌ عاشقانه‌ای‌ صورت‌ می‌گیرد که ‌صادقانه‌ یا حقیقتاً محبت‌آمیز نبوده‌ است‌. همچنین‌ ممکن‌ است‌ به‌ صورت‌ ارتباط شغلی‌ یا سیاسی‌ رخ‌ دهد. هنگامی‌ که‌ یک‌ نفر می‌فهمد چه‌ اتفاقی‌ در جریان‌ است‌ و تغییرات‌ لازم‌ را انجام‌ می‌دهد، ‌ از این‌ چرخه‌ها رها می‌گردد. در همین حال شخص‌ دیگر چرخة‌ خود را می‌گرداند تا آن که‌ این‌ چرخه‌ را با شخصی‌ دیگر در موقعیتی‌ مشابه‌ دیگر پیوند دهد تا زمانی‌ که‌ سرانجام‌ بفهمد و تغییر کند. 

همچنین‌ ممکن‌ است‌ خود ما چرخه‌های‌ رفتاری‌‌ بر روی‌ خودمان ‌ایجادکنیم که‌ طی‌ آن‌ با همان‌ شیوة‌ بودن‌ و عکس‌العمل‌ نشان‌ دادن‌ نسبت‌ به‌ زندگی‌ آنها را به‌ گردش‌ در می‌آوریم‌. این‌ موضوع‌ که‌ تا چند مرتبه ‌شخصیت‌ فرد در چنین‌ زندگی‌ یکسان‌ می‌ماند جای‌ تعجب‌ دارد. الگوها آنقدر تکرار می‌گردند تا آن که‌ شخصی‌ دارای‌ نوعی‌ تجربة‌ هشیار کننده‌ گردد که‌ او را به‌ فراسوی‌ کنونی‌ وی‌ ببرد. این‌ موضوع‌ دیدی‌ گسترده‌تر از زندگی‌، شناخت‌ احتمالات‌ و امکانات‌‌ جدید بودن‌ را ممکن‌ می‌سازد.
شکل1: ما بین‌ این‌ دو شخص‌ در ناحیة‌ چاکرای‌ ناف‌ یک‌ چرخه‌ انرژی‌ وجود دارد که‌ نشان‌ می‌دهد آنها مسائل‌ روانی‌ دارند که‌ می‌بایست‌ آزاد و برطرف‌ گردد. هر یک‌ از آن‌ دو ممکن‌ است‌ پس‌ از درک‌ موقعیت‌ و هدایت‌ مجدد انرژی‌ از دیگری کناره‌گیری‌ کند

  • ....
۱۸
آذر
۹۲

چرا مراقبه می کنیم؟

1- کاهش اضطراب و نگرانی
2- ایجاد آرامش
3- رفع خستگی زیاد
4- کند کردن مراحل پیری
5- تقویت حافظه
6- ایجاد حس روشن هدفمندی
7- داشتن تمرکز و تعادل فکر
8- قدرت تجسم سازی خلاق
وقتی طبیعت بنیادی خود را کشف می کنید در می یابید کیستید. خود آن شناخت یعنی توانایی برآورده ساختن خواسته های درست خود .

مراحل مراقبه:

1- بدن را در حالت ریلاکس شدن قرارداده و از انجام هر کاری رها کنید (نشسته یا خوابیده)
2- سر در راستای ستون فقرات قرار می گیرد.
3- سر را پنج بار در جهت عقربه های ساعت بچرخوانید. دوباره بدن را ریلاکس کنید.
4- تمرکز روی تنفس
5- ده تنفس شکمی . از طریق بینی انرژی مثبت را داخل کنید و از طریق دهان انرژی منفی را خارج می کنیم.
6- به نقطه ای از بدن تمرکز می کنیم و نسبت به وضعیت بدن خود آگاه می شویم.
7- نه در گذشته بودن و نه در آینده بودن. در حال بودن را تجربه می کنیم.
8- آگاهی را غیرفعال می کنیم.
9- به نحوه انجالم تنفس خود دقت می کنیم.
10- استفاده از ذکر.
11- تلقین به تنفس.
12- تجسم و رویت.
13- ایمان ، اعتقاد وتسلیم.


چند نکته مهم :

برای رسیدن به وضعیت آلفا ما بایستی در شرایط راحتی قرار بگیریم . بهتر است درازکشیده و چشمانمان را ببندیم. در شرایط ایده آل بهتر است با ماسک یا چشم بند ، چشمانمان را بپوشانیم تا هر قدر که ممکن است نور کمتری به چشمان ما برخورد پیدا کند. هر اندازه که امکان دارد بایستی خانه راحت تر و آرامتر باشد. ما باید از این نکته مطمئن باشیم که در این مدت (حدود نیم ساعت) کسی آرامش ما را به هم نمیزند و مزاحم نمی شود. لباسهایی را که پوشیده ایم ، باید راحت،گشاد و آزاد باشند. بهتر است که کفشهایمان را از پاها درآوریم. باید آنقدر لباس بپوشیم که سردمان نشود و سرما نخوریم.
مدیتیشن پدیده ایست غیر غابل توصیف که هرکس فراخور تجربه درونی خود آن را تجربه می کند. غیر قابل توصیف یعنی بطور مثال بخواهیم برای یک نابینا رنگها را توضیح دهیم. بهتر است از تجارب خود کمتر صحبت کنیم.

مراقبه ی کانالهای روانی

در یک وضعیت مراقبه قرار بگیرید. ابتدا یک نفس عمیق بکشید و سپس تنفس طبیعی.بعد به سوراخ چپ بینی توجه کنید. جریان خود به خودی دم را از این سوراخ بینی احساس کنید.آنگاه هنگام بازدم به سوراخ راست بینی توجه کنید و در ذهن احساس کنید که جریان بازدم از این سوراخ بینی صورت میگیرد.بعدا توجه شما به سوراخ راست بینی معطوف می شود که دم از آن جریان می یابد و از سوراخ چپ خارج می شود. عمل تنفس در این حالت هم طبیعی و هم خود به خودیست. عمل تنفس بصورت متناوب ذهن را ساکت کرده و متعجب که شما مشغول چه کاری هستید .در لحظه سکوت ذهن شما وارد مراقبه شده و بر کیفیت مراقبه شما می افزاید.

ناهید طیبی

  • ....
۱۸
آذر
۹۲

گر چهار مرتبه بگویی بیچاره ام و عادت کنی اوضاع خیلی بی ریخت می شود...همیشه بگویید :

" الحمـــدلله , شـــکر خدا "

بلکه بتوانی دلت را هم با زبانت همراه کنی اگر پکر هستی دو مرتبه همراه دلت بگو الحمدلله آن وقت غمت را از بین میبرد
امیدوارم جلوی زبانت را بگیری که موثر است...

  • ....
۱۸
آذر
۹۲

مراقبه کنش و فعالیت نیست، آگاهی محض است. اما با شروع مراقبه معجزه ای رخ می دهد. بزرگترین معجزه زندگی. بدنت زیبا و جذاب می شود. دیگر پر تنش و بی قرار نیست. به نور تبدیل شده است، سبک و رها. می توانی ببینی باری سنگین به بزرگی کوهها از بدنت خارج می شود. تمام سموم از بدنت پاکسازی می شوند. ذهنت دیگر مثل گذشته فعال نیست. فعالیت ذهن کم و کمتر می شود و شکافهایی بوجود می آید. شکافهایی که هیچ فکری در آنها نیست. این شکافها زیباترین پنجره هستند، زیرا می توانی از میان آنها همه چیزی را همانگونه که هست و بدون مداخله ذهن ببینی. اندک اندک خلق و عواطف تو ناپدید می شود. دیگر نه شادی نه غمگین. تفاوت بین شادی و غم کم و کمتر می شود تا اینکه به زودی به نقطه تعادل می رسد. لحظه ای است که خوش بودن را احساس می کنی. آن آرامش، آن سکوت و آن تعادل همان احساس خوشی است. هیچ قله ای وجود ندارد و هیچ دره ای. هیچ شب تاریک و هیچ شب مهتابی. تمام قطبهای متضاد از بین می روند. تو دقیقا در میانه قرار می گیری. این معجزه ها ژرف و ژرف تر می شوند و در نهایت، زمانیکه بدنت در تعادل کامل و ذهنت در سکوت محض بسر می برد و قلبت دیگر از امیال و آرزوها انباشته نیست، جهشی بزرگ در تو روی می دهد. ناگهان از روح خویشتن آگاه می شوی. ودر آن لحظه همه چیز نورانی می شود چشمان درون تو گشوده شده است. فقط از راه چشمان درون و آن نور است که از حقیقت هستی آگاه می شوی. و حقیقت رهایی بخش است...

  • ....
۱۸
آذر
۹۲

مدیتیشن، همانند ورزش پرس سینه برای مغز است. 
نقشی که مدیتیشن در توسعه مغز دارد، موضوع تئوری ها و مطالعات متعددی بوده است. در پژوهشی که اخیراً در دانشگاه کالیفرنیا انجام شد، مشخص شده است که مدیتیشن طولانی منجر به ایجاد تاشدگی در قشر بیرونی مغز می شود. این موضوع باعث انعطاف پذیری مغز شده و تغییرات مثبت فیزولوژیکی را به دنبال دارد. تحقیقات قبلی مشخص کرده بودند که مدیتیشن طولانی منجر به افزایش مواد خاکستری و سفید مغز می شود. این مواد نقش موثری در فرایند اطلاعات و توانمندی شناختی مغز دارند. همچنین مشخص شده بود که مدیتیشن طولانی منجر به بهبود شبکه ارتباطی عصبی مغز می شود.
بنا به عقیده پژوهشگران، چنین تصور می شد که مغز از زمان تولد تا سن بیست سالگی رشد می کند آنگاه شروع به انقباض می نماید و نمی توان برای جلوگیری از انقباض مغز، کاری انجام داد. اما انضباط ذهنی حاصل از مدیتیشن می تواند در کاهش این انقباض نقش موثری داشته باشد. البته این انضباط ذهنی کار ساده ای نیست اگر چه به نظر می رسد که یک مدیتیتور فقط می نشیند و چشمانش را می بندد؛ در حالی که مدیتیشن، یک تلاش مستمر ذهنی است.

  • ....
۱۷
آذر
۹۲

اغلب ما حاضر نیستیم که مسءولیت رفتارمان را به عهده بگیریم.
ضمیر انسانی زخم خورده ما می خواهد که نوک پیکان انتقاد را متوجه شخصی دیگر کند. قربانی بودن سبب می شود که دلیلی برای زخم هایمان داشته باشیم. اجازه می دهد تا بتوانیم شجاع نبودن یا قوینبودنمان را نزد دیگران توجیه کنیم.
سرزنش شیوه ی خوبی برای فریب دادن دیگران است. سرزنش در ترس ریشه دارد و هدف آن اجتناب از پذیرش مسءولیت است. 
اطمینان داشته باشید هر بار که کسی را سرزنش می کنید، خود را در نقش قربانی و دیگری را در نقش قربانی کننده می گذارید.
اما حقیقت این است " سرزنش کننده خود نیز قربانی کننده است، نه قربانی "

  • ....