پیش به سوی موفقیت

پیش به سوی موفقیت

زندگی زیباست به شرط انکه با چشمی زیبا به آن بنگریم و از لحظه لحظه آن لذت ببریم

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
۱۸
آذر
۹۲

گر چهار مرتبه بگویی بیچاره ام و عادت کنی اوضاع خیلی بی ریخت می شود...همیشه بگویید :

" الحمـــدلله , شـــکر خدا "

بلکه بتوانی دلت را هم با زبانت همراه کنی اگر پکر هستی دو مرتبه همراه دلت بگو الحمدلله آن وقت غمت را از بین میبرد
امیدوارم جلوی زبانت را بگیری که موثر است...

  • ....
۱۸
آذر
۹۲

مراقبه کنش و فعالیت نیست، آگاهی محض است. اما با شروع مراقبه معجزه ای رخ می دهد. بزرگترین معجزه زندگی. بدنت زیبا و جذاب می شود. دیگر پر تنش و بی قرار نیست. به نور تبدیل شده است، سبک و رها. می توانی ببینی باری سنگین به بزرگی کوهها از بدنت خارج می شود. تمام سموم از بدنت پاکسازی می شوند. ذهنت دیگر مثل گذشته فعال نیست. فعالیت ذهن کم و کمتر می شود و شکافهایی بوجود می آید. شکافهایی که هیچ فکری در آنها نیست. این شکافها زیباترین پنجره هستند، زیرا می توانی از میان آنها همه چیزی را همانگونه که هست و بدون مداخله ذهن ببینی. اندک اندک خلق و عواطف تو ناپدید می شود. دیگر نه شادی نه غمگین. تفاوت بین شادی و غم کم و کمتر می شود تا اینکه به زودی به نقطه تعادل می رسد. لحظه ای است که خوش بودن را احساس می کنی. آن آرامش، آن سکوت و آن تعادل همان احساس خوشی است. هیچ قله ای وجود ندارد و هیچ دره ای. هیچ شب تاریک و هیچ شب مهتابی. تمام قطبهای متضاد از بین می روند. تو دقیقا در میانه قرار می گیری. این معجزه ها ژرف و ژرف تر می شوند و در نهایت، زمانیکه بدنت در تعادل کامل و ذهنت در سکوت محض بسر می برد و قلبت دیگر از امیال و آرزوها انباشته نیست، جهشی بزرگ در تو روی می دهد. ناگهان از روح خویشتن آگاه می شوی. ودر آن لحظه همه چیز نورانی می شود چشمان درون تو گشوده شده است. فقط از راه چشمان درون و آن نور است که از حقیقت هستی آگاه می شوی. و حقیقت رهایی بخش است...

  • ....
۱۸
آذر
۹۲

مدیتیشن، همانند ورزش پرس سینه برای مغز است. 
نقشی که مدیتیشن در توسعه مغز دارد، موضوع تئوری ها و مطالعات متعددی بوده است. در پژوهشی که اخیراً در دانشگاه کالیفرنیا انجام شد، مشخص شده است که مدیتیشن طولانی منجر به ایجاد تاشدگی در قشر بیرونی مغز می شود. این موضوع باعث انعطاف پذیری مغز شده و تغییرات مثبت فیزولوژیکی را به دنبال دارد. تحقیقات قبلی مشخص کرده بودند که مدیتیشن طولانی منجر به افزایش مواد خاکستری و سفید مغز می شود. این مواد نقش موثری در فرایند اطلاعات و توانمندی شناختی مغز دارند. همچنین مشخص شده بود که مدیتیشن طولانی منجر به بهبود شبکه ارتباطی عصبی مغز می شود.
بنا به عقیده پژوهشگران، چنین تصور می شد که مغز از زمان تولد تا سن بیست سالگی رشد می کند آنگاه شروع به انقباض می نماید و نمی توان برای جلوگیری از انقباض مغز، کاری انجام داد. اما انضباط ذهنی حاصل از مدیتیشن می تواند در کاهش این انقباض نقش موثری داشته باشد. البته این انضباط ذهنی کار ساده ای نیست اگر چه به نظر می رسد که یک مدیتیتور فقط می نشیند و چشمانش را می بندد؛ در حالی که مدیتیشن، یک تلاش مستمر ذهنی است.

  • ....
۱۷
آذر
۹۲

اغلب ما حاضر نیستیم که مسءولیت رفتارمان را به عهده بگیریم.
ضمیر انسانی زخم خورده ما می خواهد که نوک پیکان انتقاد را متوجه شخصی دیگر کند. قربانی بودن سبب می شود که دلیلی برای زخم هایمان داشته باشیم. اجازه می دهد تا بتوانیم شجاع نبودن یا قوینبودنمان را نزد دیگران توجیه کنیم.
سرزنش شیوه ی خوبی برای فریب دادن دیگران است. سرزنش در ترس ریشه دارد و هدف آن اجتناب از پذیرش مسءولیت است. 
اطمینان داشته باشید هر بار که کسی را سرزنش می کنید، خود را در نقش قربانی و دیگری را در نقش قربانی کننده می گذارید.
اما حقیقت این است " سرزنش کننده خود نیز قربانی کننده است، نه قربانی "

  • ....
۱۷
آذر
۹۲

مفهوم شرطی شدن :
ما در زندگی به خیلی از کارها شرطی شدیم و عادت داریم و یا اعتیاد داریم ، همه انها از تکرار یک عمل یا حرف (خوب یا بد) در مدت زمانی بوده است. خیلی از کارایی که به انها شرطی شدیم وقتی را برای فکر کردن به انها صرف نمی کنیم بلکه ...اتوماتیک توسط ضمیرتاخود آگاه انجام می شوند ، مثل ساعات خوابیدن و بیدار شدن ، ساعات غذا خوردن ،یا رفتاری مثل طرز و توع صحبت کردن ، طرز برخورد با دیگران ، طرز برخورد با مشکلات و ... همه این ها شاید اوائل ذهن تانرا مشغول می کردند به چگونگی انجام انها ولی به مرور اتوماتیک انجام شدن .
در کل اینکه ما با تکرار کارهای مورد علاقه یا تکرار افکار مورد نظرمان میتونیم انها را در زندگی خود جاری کنیم . فقط برای شروعش یک مقدار نیاز به تلاش داریم ، چون میخواهیم یه چیزی که شرطی (اتوماتیک)به اون نیستیم رو ایجاد کنیم برای همین با مقابله با ضمیر ناخود آگاه میرسیم ، که ان میگوید تا دیروز ان رفتار را داشتی چرا میخواهی امروز طور دیگرای باشی ، خلاصه انقدر باید تکرار شود ان رفتار یا اندیشه که برای ان عادی شود وقتی که شرطی شد دیگر کار شما تمام شده و ان به طور اتوماتیک انجامش میدهد

هر کاری رو به مدت 21 روز انجام دهید به ان شرطی میشود.

در کل پس سه هفته بیشتر وقت نمی برد که به رفتار های موفقی که در نظر دارین برسین ، سه هفته سختی یک مدت آرامش خاطر ، البته بستگی به مرور کردن تان داره چون ممکنه از راه تان دوباره منحرف بشین، پس همیشه باید دوره کرد .

مراقب اندیشه های خود باشید که به گفتار شما تبدیل میشود

مراقب گفتار خود باشید که به کردار شما تبدیل می شود 

مراقب کردار خود باشید که به عادت شما تبدیل می شود 

مراقب عادت خود باشید که به شخصیت شما تبدیل می شود 

مراقب شخصیت خود باشید که سرنوشت شما را می سازد

پس این خود نوشت است که آینده ما را میسازد نه سرنوشت !

اگر از قدرت کلام بی خبرید ! بدانید که:
یک عبارت تاکیدی نیکوی مثبت بیش از هزار اندیشه منفی قدرت دارد و دو عبارت نیکوی مثبت بیش از ده هزار اندیشه منفی 
(فلورانس اسکاول شین)
کلام تو عصای معجزه گر تو است، سرشار از سحر و اقتدار . ( کاترین پاندر)

  • ....
۱۷
آذر
۹۲

خواست ها، یکدفعه از ناکجا نمی آیند، بلکه آنها، بطور ناخودآگاه، در درون ما شکل میگیرند. و وقتی آنها به یک چیز قابل تعریف تبدیل می شوند، مثلا من یک پیتزا می خواهم، آنگاه رو می شوند. تا قبل از این مرحله خواست ها یا حس نمی شوند یا اینکه در بهترین حالت مانند یک خارش یا بی قراری کلی احساس می شوند. ما همه این حس یک چیزی را خواستن، ولی معلوم نبودن اینکه آن چیست را احساس کرده ایم. این دقیقا همان خواستی است که هنوز نرسیده و خام است. 

افلاطون در جایی گفته است که: "نیاز مادر اختراع است" و او درست میگفت. بطور مشابهی، کابالا به ما یاد میدهد که تنها راهی که ما میتوانیم چیزی را یاد بگیریم اینستکه ابتدا آن را بخواهیم. این یک فرمول بسیار ساده است. وقتی ما یک چیزی را می خواهیم برای بدست آوردنش هرچه مورد نیاز باشد انجام میدهیم. ما برایش وقت میگذاریم، انرژی جمع می کنیم و مهارت های شخصی مان را که برای آن نیاز است گسترش می دهیم. نتیجه اینکه موتور تغییر، خواست است.

شیوه ای که خواست هایمان رشد می کنند، کل تاریخ بشریت را هم تعریف و هم طراحی می کنند. هنگامیکه خواست های نوع بشر گسترش پیدا کردند، آنها مردم را مجبور کردند تا محیط اطرافشان را مطالعه کنند. زیرا از این طریق آن ها می توانستند آرزوهایشان را برآورده کنند. برخلاف مواد معدنی، گیاهان، و حیوانات، مردم بطورپیوسته رشد می کنند. در هر نسلی و برای هر شخصی خواست ها رشد کرده و قوی تر و قوی تر می شود. 

از کتاب: Kabbalah Revealed

  • ....
۱۷
آذر
۹۲

یکی از روشهای تفکر، «ناخودآگاه» است. 
«برتراندراسل» در اتوبیگرافی خود بیان می دارد که از کودکی از این روش استفاده می کرده است. این روش، برای مسایل غیرقبل حل و شرایطی که فرد به بن بست رسیده است، کاربرد دارد به قرار زیر است:

1- هرآنچه که در مورد مسئله می دانید را بنویسید.

2- تمام راه حل های ممکن را نیز بنویسید. این کار را تا آنجا ادامه دهید که تمام روش های احتمالی که به ذهنتان می آید را بنویسید. جواب ها نیاز نیست که حتماً عملی باشند. از نوشتن جواب های تکراری نیز اجتناب کنید.

3- موضوع را به حال خود رها کرده و کاملاً به موضوع غیرمرتبطی مشغول شوید.

4- در جایی که اصلاً انتظارش را ندارید و به ناگهان جواب را دریافت خواهید کرد. از این رو آمادگی آن را داشته باشید که ایده هایی که در این حالت به ذهنتان می رسد را بنویسید تا فراموش نشود و نسبت به آنها بی تفاوت نباشید.

دلیل اینکه این روش کارآمد است این است که بعد از درگیر کردن ذهن در مسئله و راه حل هایش و بعد از انحراف خودآگاه از روی موضوع، ضمیر«ناخودآگاه» به مسئله می پردازد و بعد از دریافت جواب، آن را در قالب یک ایده به ضمیر«خودآگاه» انتقال می دهد. ناخودآگاه، هم از منابع بیشتری برخوردار است (زیرا تمام تجربیات و خاطره ها در آن ثبت است حتی آنهایی که فراموش شده اند) و هم اینکه مکانیزم آن کل نگری است و موضوع را در هماهنگی با سایر موضوعات در نظر می گیرد.

منبع: سایت آکادمی تفکر

  • ....
۱۷
آذر
۹۲


نخستین قدم برای روی کردن به خدا با سکوت آغاز می شود. اکثر مردم زمان زیادی را به سکوت اختصاص نمی دهند. هنگامی که در جمع هستید سعی کنید با تمام وجود با مردم باشید و در خلوت با خدا باشید. پیوسته سکوت را تمرین کنید و در آن سکوت با خدا باشید. اگر خدا را نداشته باشید هیچ چیز ندارید، اما اگر خدا را داشته باشید همه چیز دارید زیرا خدا سرور تمام هستی ست.
اگر تاکنون به هنگام نیایش نتوانسته اید با خدا ارتباط بیابید اصرار بورزید و از او بخواهید که با شما سخن بگوید. اگر در سکوت های شبانه و سحرگاهی مداومت داشته باشید پس از مدتی پرتویی از نور و سرور الهی را احساس خواهید کرد و همان جرعه شما را سرمست خواهد نمود.
یوگانانداجی


  • ....
۱۷
آذر
۹۲

بیرون آمدن از کابوس رنج

تصور کنید که شما خواب می بینید در حال دویدن در خیابان هستید و کسی شما را تعقیب می کند. ناگهان تیری به شما اصابت می کند و شما با خود می گویید : " چه وحشتناک دارم می میرم! متاسفم که دارم این دنیا را ترک می کنم". بعد خود را مرده می بینید. عده ای شما را تشییع کرده و سپس به خاک می سپارند. ولی ناگهان از خواب بیدار می شوید و می بینید همه چیز فقط یک رویا بوده است، شما زنده هستید. این همان چیزی است که به هنگام مرگ اتفاق می افتد.
این واقعیت را من در یک حالت شهودی مشاهده کردم. خداوند به من نشان داد آنهایی که در جنگ اسپانیا کشته شدند فقط کابوس وحشتناکی دیدند. به مجرد اینکه هوشیاری آنها از بدن برداشته می شود آنها مثل اینکه از کابوسی که دیده اند، بیدار می شوند و خشنود هستند که از آن خواب وحشتناک بیرون آمده اند. تجارب زندگی ما همه جزیی از یک رویا هستند. انسان خودش کابوس جنگ را خلق کرده ولی پس از اینکه قربانیان آن، از جسمهای خود بیرون انداخته می شوند، متوجه می گردند که این صرفا کابوس وحشتناکی بوده که حال به پایان رسیده است. آنها می بینند که نمرده اند و این حقیقت متافیزیکی بزرگی است.
اگر بدانید که در حال دیدن یک رویا هستید ، از تجارب بدی که در این رویا می بینید ناراحت نمی شوید. ولی اگر خود را با رویا یکی کنید و در آن رویا کسی شما را با تبر بزند و بکشد، این مرگ رویایی تا زمانی که شما از خواب بیدار شوید و متوجه گردید که همه آن چیزها غیر واقعی و کابوس بوده است، حقیقی و تلخ به نظر می رسد. پس مرگ پایان زندگی نیست بلکه رها کردن هوشیاری از زندان تن است. این رهایی همراه با حس آزادی زیادی است. ما هرگز نباید مرگ را جستجو کنیم بلکه باید از طریق تفکر و تعمق و ارتباط با خداوند هوشیاری مان را آماده سازیم، تا وقتی در موعد مقرر مرگ به سراغمان آمد بتوانیم به آن به صورت یک رویا و نه بیشتر نگاه کنیم. من هر موقع اراده کنم می توانم ماهیت رویا گونه مرگ و زندگی را به چشم ببینم به همین جهت اهمیت کمی به جسم می دهم.

  • ....
۱۷
آذر
۹۲

خود را با فرکانس خدا تنظیم کنید

بهترین روش برای پاک کردن ذهن و جسم، به نحو توام و همزمان، استفاده از صوت است. فقط یکی از اسما الهی را که دوست دارید انتخاب نموده و به تکرار آن ادامه دهید. بگذارید بدنتان با آن فرکانس، ارتعاش داشته باشد. در ابتدا لازم است از درون بر روی آن ارتعاش تمرکز نمود. اما پس از مدتی، تمام سلول های بدن شما شروع به تکرار مانترا و دعا خواهند نمود. و بعد با تمام وجودتان، تمامی شخصیت، ذهن و بدن و همه چیزتان بر روی طول موج آن ارتعاش تمرکز خواهد یافت. آن کلمه الهی مانند موج رادیویی عمل می کند. وقتی به شما مانترا داده می شود، شما شخصیت تان را بر فرکانس خاصی تنظیم می کنید. این مثل تنظیم نمودن رادیو است.
موسیقی کیهانی که از سرمنزل الهی می آید مدام در همه جای کیهان در حال پخش است. خدا هرگز پخش چیزهای زیبا را قطع نمی کند. بعضی ها رادیوی دل خود را با آن فرکانس درست تنظیم نمی کنند و از این رو امواج مزاحم دریافت می کنند. شما در اثر تمرین قادر خواهید بود که رادیوی دل خود را تنظیم نمایید. شما به گیرنده خوبی تبدیل خواهید شد، و در آن صورت است که ارتباط درست با خداوند امکان پذیر می شود. ارتباط درست، انسجام و اتحاد را به همراه می آورد. انسجام واقعی، تنها زمانی ممکن خواهد بود که شما تمامی شخصیت تان را با فرکانس خدا تنظیم نمایید.

سوآمی سات چید آناندا



  • ....
۱۷
آذر
۹۲

از پذیرش تا رهایی...

گاهی به این فکر می کنم که آیا تکنیک های به عنوان رهایی از ترس ها و زخم ها که در اخبار تجاری روانشناسانه این روزها وارد شده اند. یا بر روی جلدهای کتاب های پشت ویترین برای جلب توجه ما تیتر شده اند؛ موثر هستند!؟ این ترن تبلیغاتی پولساز برای روانشناسان که سریع و تند می خواهند شما از همین امروز لبخند بزنید و شاد و خوشبخت باشید...آیا به صورت طولانی مدت موثر بوده اند!؟ آیا به مرور باعث فرسایش و از خودبیگانگی بیشتر از خود نمی شوند!؟ چه لزومی دارد وقتی خوشحال نیستیم ابراز شادی کنیم! ؟ 

اما به راستی وقتی صادق و مسءول باشیم، و تجربه های فردی خود را بازنگری می کنیم هیچ رهایی و راه فراری نیست، جز ازاینکه آگاه و پذیرا باشیم در مورد اینکه آنچه بر ما گذشته تا مسیر خود را آگاهانه و با معناتر پیش رویم. حقیقتا هر گاه وارد مرحله جدیدی از رشد خود می شویم، حتی زخم های دوران کودکی ما از نو ظهور میکنند و بازیافت می شوند، و ارتعاشاتی از غم و اندوه درون خود احساس می کنیم، که ماحصل رنج هایست که کشیده ایم. اما با هر مرحله از رشد نگرشمان به آنها عوض می شود و رابطه شفقت آمیز ما با این بخش از وجودمان موجب می شوند نگاه عمیق تری به خود بیاندازیم. و با کسب شناخت از خود به شادی حقیقی، و تجربه ناب زیستن خود ، خواهیم دست یافت.




  • ....
۱۷
آذر
۹۲

انسان دارای سه منبع انرژی است. یکی بدن است، دیگری ذهن و سومی قلب. در نقطه ای که این سه جریان باهم تلاقی می کنند،‌ به هم می پیوندند و با هم یکی می شوند، چهارمی پدید می آید و آنرا تنها ( turia ) می نامند که سرآغاز معنویت و دگرگونی و سرآغاززندگی واقعی، راست و درست، جاودان و الهی است. این سه جریان در همه وجود دارد اما آنها به هم پیوسته نیستند. در واقع آنها هریک در مسیری متفاوت حرکت می کنند. ذهن تو را به سویی می کشد، قلب به سویی دیگر و بدن راه خود را می رود. آنها هرگز باهم به توافق نمی رسند.

اگر تو فعالیتهای درونی خود را به تماشا بنشینی، شگفت زده خواهی شد. بدن می گوید " بس است دیگر نخور دارم بالا می آورم" اما ذهن پا فشاری می کند "‌این بستنی خیلی خوشمزه است. فقط یک خورده دیگر..." و قلب می گوید " این خیلی زیباست. " ذهن می گوید "‌تو خیلی نادانی،‌ تو احمقی، دیوانه ای." هر زمان که قلب گرفتار عشق می شود ذهن می گوید " تو کور شده ای" قلب در هر جهتی حرکت می کند،‌ ذهن در آن ایرادی می یابد. آنها در دنیایی متفاوت به سر می برند. هدف مراقبه آن است که به این نیروهای ناموافق کمک کند به هم بپیوندند و با هم هماهنگ شوند. آنگاه تو سرشار از انرژی می شوی، ‌زیرا تمام آن انرژیهایی که در دشمنی با هم بی جهت هدر می رفتند، در اختیار تو قرار می گیرند. و این همان انرژی است که به بالهای تو تبدیل می شود و تو را به فراسو می برد.


  • ....
۱۷
آذر
۹۲

در زبان سانسکریت، کلمه ساندیا که بمعنای گرگ و میش و درست قبل از سپیده دم است، به معنای عبادت نیز بکار می رود. هنگام طلوع خورشید ‌تحولی بزرگ رخ می دهد؛ ‌هستی که در خواب بوده، هوشیار و آگاه می شود. درختان و پرندگان از خواب بر می خیزند و زندگی دوباره همه جا شروع می شود. طلوع خورشید،‌ رستاخیز است. معجزه ای است که هر روز اتفاق می افتد. اگر به خود اجازه دهید که همراه با این لحظه شناور شوید و با این موج حرکت کنید، می توانید تا قله های مرتفع آگاهی بالا روید. هنگام غروب نیز پدیده ای مشابه رخ می دهد. همه چیز ساکت و آرام می شود و به خواب می رود؛‌ آرامش و سکوتی عمیق‌هستی را فرا می گیرد. در این لحظه می توانید به عمق وجودتان سفر کنید. هنگام طلوع می توانید تا قله های آگاهی صعود کنید و هنگام غروب به ژرفای درون خود بروید. هردوی آنها زیباست. بالا رفتن یا به عمق رفتن،‌ هر دو‌، رفتن به ماورای خود است.